lovely


لطفا این داستان را در ادامه مطلب بخونید ......


ادامه‌‌ي مطلب
+ 29 / 3 | | عسل

اینجا سرزمین واژه های وارونه است:

جایی که گنج,  جنگ می شود

درمان,  نامرد می شود

قهقه ,  هق هق   می شود

اما دزد همان  دزد  است 

...درد همان درد

و گرگ همان گرگ...
ولی میشه از اونورم خوند تا به این دنیا امیدوار شیم،

خلاصه باید مثبت نگر باشیم!!!!
+ 29 / 3 | | عسل

ببین !
دکتری!
مهندسی!
خوشگلی !
خوش تیپی!
مایه داری!
اصلا آخرشی!
معرفت که نداشته باشی!!!
"مفت" نمی ارزی
همین....!!!
+ 29 / 3 | | عسل

عکس های عاشقانه رمانتیک

+ 29 / 3 | | عسل

هیچ وقت این دو جمله رو نگو :

١- ازت متنفرم ٢- دیگه نمیخوام ببینمت

 

هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو :

١- از خود متشکر ٢- وراج

 

هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن :

١- پدر ٢- مادر

 

هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:

١- نمیتونم ٢- بد شانسم

 

هیچ وقت این دو تا کارو نکن :

١- دروغ ٢- غیبت


هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن :

١- آرامش در اعتیاد ٢- امنیت دور از خانه

 

همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:

١-آرامش با یاد خدا ٢-دعای پدرو مادر

 

همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:

١- دوستای گذشته رو ٢-خاطرات خوبت رو

 

همیشه به این دو نفر گوش کن:

1- فرد با تجربه ٢- معلم خوب

 

همیشه به دو تا چیز دل ببند :

١- صداقت ٢-صمیمیت

+ 27 / 3 | | عسل

 

 


love5[WwW.Kamyab.IR]

 

داستان بسیار غم انگیز عاشقانه قرار (از دست ندید حتما بخونید)   نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ ...


ادامه‌‌ي مطلب
+ 26 / 3 | | عسل

امـشـب دلــــــــــــــــــــم گـــــــــــــــرفـتــه.


يه بغض تلخي توي گلومه كه راه نفسم رو بسته
.


حس غريبي دارم.


حس دلتنگي لحظه غروب.


تا حالا شده كنار دريا باشي و به غروب خورشيد نگاه كني


در حالي كه غم سنگيني توي دلت خونه كرده باشه


و نتونه مانع گريه هات بشي؟


احساس دلتنگي يك غروب ابري و پاييزي رو دارم.


حس عجيبي دارم.


احساس يك شاپرك كه توي تار عنكبوت گرفتار شده.


احساس يك پرنده كه بالش زخميه و نمي تونه پرواز كنه.


احساس يك پرستو كه از آشيونش دور مونده.


دلم عجيب گرفته...
.


دلم مي خواد فرياد بزنم،


اين قدر بلند كه تا اون بالا بالاها هم بره و خدا هم بشنوه.


شايد چاره كنه.


شايد يك نگاه به دل زخمي من هم بندازه.


دلم مي خواد فرياد بزنم.


دلم مي خواد گريه كنم.


دلم خيلي گرفته، خيلي.....

 

+ 26 / 3 | | عسل


از اون گلـــه نـکــن ... وقـتـــی تـــو جــا خـــالـــی دادی ...! . . .

اون بغـلــــم کـــرد تـــا زمیـــن نـخــــورم....!!!

+ 26 / 3 | | عسل

هر شب به خودم قول میدهم که فراموشت کنم
وقتی صبح میشود تو را که نه …
ولی …
قولم را فراموش میکنم !

 

+ 26 / 3 | | عسل

 

چه بسیار انسان ها دیدم تنشان لباس نبود؛

و چه بسیار لباس ها دیدم که انسانی درونش نبود ...!

+ 25 / 3 | | عسل

 

اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی ،

هرگز پول هایت را نشمار ؛

قطره ای اشک بریز و دست هایی را بشمار که برای پاک کردن اشک هایت می آیند.

این است ثروت واقعی.

[ چهارشنبه 28 فروردین 1392 ] [ 06:32 ب.ظ ] [ morteza ] [ نظرات 5 ]
+ 25 / 3 | | عسل

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند

ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :

بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی

مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ،

آب دهانش را قورت داد

خواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت



برگه مجتبی ، دست به دست بین معلم ها می گشت

اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود

امتحان ریاضی ثلث اول

سئوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید

جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما

سئوال : عضو خنثی در جمع کدام است ؟

جواب : حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه

که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد

و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند

سئوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟

جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم

بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست


معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد

سئوال : نامساوی را تعریف کنید

جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران

اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد ، الهی که نباشد

سئوال : خاصیت بخش پذیری چیست ؟

جواب : همان خاصیت پول داری است آقا

که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی

و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی

سئوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟

جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد

برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ،

که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود



معلم ریاضی ، ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت

مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ،

برگشت با صدای لرزانش فریاد زد

آقا اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟

بعد عقب عقب رفت ، در حیاط را بوسید

و پشت در گم شد...

+ 25 / 3 | | عسل

 

 

بعضی حرفا رو نمیشه گفت

 
 

باید خورد...

 

 
 
ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت
 
 
نه میشه خورد
 
 
می مونه سر دل!
 
 
 ... میشه دل تنگ!
 
 
میشه بغض!
 
 
میشه سکوت!
 
 
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته!

 

+ 25 / 3 | | عسل

 

 

دوست دارم تنها باشم

 


با خیالی ؛ خالی از با تو بودن ها

  

دوست دارم به یاد آن روزهای گذشته


 

در خلوتی

 

کنج آرام این اتاق خالی

 


 

به یاد آن روزگاران

خاطراتم را یاد کنم

+ 25 / 3 | | عسل

+ 25 / 3 | | عسل

  کسی باش که عمری با تو بودن، یک لحظه ؛

  و لحظه ای بی تو بودن، یک عمر باشد .

 

 

 

من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم؛

زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند ...

 

 

 

 

 شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر،

  شخصیت من چیزیه که من هستم،

  اما برخورد من بستگی داره به اینکه :

  " تو " کی باشی ...

 

 

 

 

 

+ 6 / 3 | | عسل

ما خوب یاد گرفتیم: 

در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها ،

اما هنوز یاد نگرفته ایم روی زمین چگونه زندگی کنیم ...

+ 6 / 3 | | عسل

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...!

وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد...

چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...

 

+ 6 / 3 | | عسل

آیا برای مردن و جهان پس از مرگ آمادگی دارید ؟


اگر از کسی این سوال رو بپرسی، ( اگه ناراحت نشد و بد و بیراه حوالت نکرد

) احتمالن سریع پیرمرد یا پیرزنی رو نشون میده و میگه اونها باید آماده باشن

نه ما ... ما که هنوز جوونیم و کلی راه داریم ...


ناگفته نماند که این افراد ، معمولن از آدمهای مسن انتظار دارن که تسبیح به

دست و سجاده نشین و دست به خیر باشن  ...


به این جمله دقت کنید : با این سن اش خجالت نکشید اینکار رو کرد ( وقتی این

حرفو میشنوم تعجب میکنم ، یعنی اگه در سن جوانی بود و اینکار رو میکرد

بهش ایرادی وارد نبود ! ) بگذریم ...

وقتی برای زیارت اهل قبور میری به سن و سال آدمهای درگذشته نگاه کن ...

اینقدر که جوانها از دنیا رفته اند پیران نرفته اند ... عجیبه ، خیلی ها به پیری

نمی رسند ...


[ یادمه وقتی بچه بودیم پدر بزرگ برای تشویق با همون لهجه شیرین گیلکی

میگفت پیرشیبی ... ( پیر شوی ) اوایل معنیش رو نمیدونستم ... یه روز که

معنیش رو پرسیدم  بهم گفتن یعنی پیر شوی ... خیلی ناراحت شدم ... آخه این

چه دعایی بود ... من اصلن دوست نداشتم پیر بشم ... ولی وقتی بهم گفتن یعنی

اینکه عمرت زیاد باشه و به سن پیری برسی مساله برام روشن شد ... ]


دوست من ، به دو روز عمر اطمینانی نیست ... از همین حالا آماده باش ...


شاید به پیری نرسیدیم ...

+ 6 / 3 | | عسل
رابطه ما انسانها با پدر و مادر !!!


تو ۳ سالگی " مامان ، بابا عاشقتونم"

تو ۱۰ سالگی " ولم کنین "

تو ۱۶ سالگی" مامان و بابا همیشه  میرن رو اعصابم"

تو ۱۸ سالگی" باید از این خونه بزنم بیرون"

تو ۲۵ سالگی "  حق با شما بود"

تو ۳۰ سالگی "میخوام برم خونه پدر و مادرم "

تو ۵۰ سالگی " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم"


تو ۷۰ هفتاد سالگی " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا
 
باشن  ...
+ 6 / 3 | | عسل


This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy